محمد پارسا جانمحمد پارسا جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

نینی عزیز من

تولد یکسالگی

سلام پسر گلم ببخشید که اینقدر دیر مینویسم که یکسالت شد همش تقصیر خودته مگه اجازه میدی دیشب جشن تولد یکسالگی شما و البته تولد خاله رویا بود آخه شما هر دو تو یه روز به دنیا اومدید چقدر زود یکسال از روزی که خدا شیرینترین و زیباترین هدیه را بهمون داد گذشت البته ما یه جشن کوچولو و خودمونی گرفتیم پسرم حالا دیگه کم کم شروع کردی به راه رفتن  و دیشب برا اولین بار از پله هم بالا رفتی (خدا به خیر بگذرونه) عاشق توپ و شوت زدن هستی و یه سره باید دستتا بگیریم تا خودت هی دنبال توپت بری و شوت بزنی . با آهنگ دست میزنی و سرتا تکون میدی و با پاهات بالا و پایین میشی و مثلا میرقصی از کلمه ها کلمه بابا و بوپ(توپ) و داغ را یاد گرفتی این عکس جش...
10 بهمن 1391

سفر به مشهد

سه شنبه 6 تیر ماه به سمت مشهد حرکت کردیم البته این سومین سفرت بود اولین بار عید بود که رفتیم شهریار خونه عمه و دومین بار اردیبهشت که رفتیم بانه توی حرم از دیدن آینه کاریها و لوسترا به وجد میومدی و خیلی ذوق میکردی چند بار با بابایی رفتی پیش ضریح برا زیارت فقط سختی این سفر زمانهایی بود که تو خیابون گشنه میشدی و مجبور بودیم یه جای خلوت پیدا کنیم برا شیر دادن سه شب اونجا بودیم و 5 ماهگیت تو مشهد تموم شد و وارد ماه ششم زندگیت شدی از صدای گریه یا جیغ دیگران میترسی و تو هم شروع به گریه میکنی یکی از روزا عصر رفتیم شهر بازی پارک ملت که به خاطر صداها و جیغها همش اخمو بودی اما در کل سفر خوبی بود اما تو راه برگشت 1 ساعت آخر به شدت از ماشین سوا...
10 بهمن 1391
1